آیه 35 سوره طه
<<34 | آیه 35 سوره طه | 36>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
که همانا بس تویی بصیر به احوال ما.
بی تردید تو به ما بینایی.
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى.»
كه تو بر حال ما آگاه بودهاى.
چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بودهای!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«بَصِیراً»: بینا. آگاه.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً «35»
(پروردگارا!) همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصير هستى.
قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى «36»
(خداوند) فرمود: اى موسى! به يقين آنچه را درخواست كردى به تو داده شد.
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى «37»
وبه تحقيق ما بار ديگر بر تو منّت گذاشتيم (وتورا مشمول نعمتهاى خويش ساختيم).
پیام ها
1- انبيا، هميشه خود را در محضر الهى مىديدند، و به اراده و مصلحت او راضى بودند. «إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً»
2- با اينكه خداوند به همه چيز آگاه است، ولى بازهم دعا و درخواست از او مطلوب است. رَبِّ اشْرَحْ ... إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً
3- اگر درخواست، صحيح و بجا، و دعا خالصانه باشد، استجابت قطعى است. «قَدْ أُوتِيتَ»
4- عطاى الهى حكيمانه و بر اساس بصيرت است. بِنا بَصِيراً ... أُوتِيتَ سُؤْلَكَ
5- كسى را كه منصوب ومأمور انجام كارى مىكنيم، ابزار كار وخواستههاى او را نيز تأمين كنيم. اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ ... رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ... وَزِيراً مِنْ أَهْلِي ... قَدْ أُوتِيتَ
6- نعمتهاى الهى از باب امتنان است، نه استحقاق. «وَ لَقَدْ مَنَنَّا»
7- هيچگاه الطاف خداوند را از ياد نبريم. «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى»
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 340
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (35)
إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً: بدرستى كه ذات يگانه تو به احوال و اعمال ما آگاه
«1» مجمع البيان، ج 4، ص 9.
جلد 8 - صفحه 265
است.
تبصره: أبو الفتوح رازى (رحمه اللّه) فرمايد: اى عجب، اگر موسى را يارى باشد در نبوت كه او را وزير و معاون باشد بر اداى رسالت و او را به فرعون فرستاده بودند، رسول ما را كه به كافة الناس بلكه به جن و انس فرستادند و هر يكى از صناديد قريش فرعونى بودند، او را وزيرى نبايست؟! بلى، او را وزيرى بود و هم برادر او و خليفه بعد از او به فرمان خداى تعالى لا جرم فرمود:
يا علىّ انت منّى بمنزلة هرون من موسى الّا انّه لا نبى بعدى.
يا على تو را از من، منزلت هارون است جز اينكمه نيست پيغمبرى بعد از من.
اين خبرى است به قبول تلقى، و همه طوايف روايت كنند. و اين خبر دليل امامت امير المؤمنين عليه السلام است براى اينكه از ظاهر خبر مفهوم شود كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به اين خبر اثبات كرد امير المؤمنين عليه السلام را از خود هر منزلتى كه هارون را بود از حضرت موسى جز نبوت، كه به لفظ استثناء نمود و اخوت به عرف مستثنى است و از منازل هارون يكى وزارت بود و يكى خلافت وزارت در فرمايش «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي» و خلافت در فرمايش «هرون اخلفنى فى قومى» «1».
تتمه: حافظ ابو نعيم از علماى عامه به اسناد خود از ابن عباس روايت نموده كه: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله، گرفت دست على بن ابى طالب و دست مرا در حالى كه ما به مكه بوديم و چهار ركعت نماز بجا آورد، پس دست به آسمان بلند نمود عرض كرد:
اللّهم انّ نبيّك موسى بن عمران سئلك فقال ربّ اشرح لى صدرى و يسّر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى و اجعل لى وزيرا من اهلى عليا اشدد به ازرى و أشركه فى امرى.
خدايا، بدرستى كه پيغمبر تو موسى بن عمران درخواست نمود تو را، پس گفت خدايا شرح فرما براى من سينه مرا و آسان فرما كار مرا و بگشا گره زبان
«1» تفسير ابو الفتوح رازى، چاپ اسلاميه 1398، ج 7، ص 460.
جلد 8 - صفحه 266
مرا و قرار ده براى من وزيرى از اهل من هارون برادر مرا و محكم گردان به او پشت مرا ... و من محمد پيغمبر تو سؤال مىكنم تو را پروردگارا، وسعت ده سينه مرا و آسان فرما كار مرا و بگشا عقده زبان مرا تا بفهمند كلام مرا و قرار ده براى من وزيرى از اهل من، على را برادر من، و محكم فرما به او پشت مرا و شريك گردان او را در كار من. ابن عباس گويد پس شنيدم منادى ندا نمود:
بتحقيق عطا شد آنچه سؤال نمودى «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى «17» قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى «18» قالَ أَلْقِها يا مُوسى «19» فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى «20» قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى «21»
وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى «22» لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى «23» اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى «24» قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي «25» وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي «26»
وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي «27» يَفْقَهُوا قَوْلِي «28» وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي «29» هارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31)
وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (32) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (33) وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (34) إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (35) قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى (36)
ترجمه
- و چيست اينكه در دست راست تو است اى موسى
گفت آن عصاى من است تكيه ميكنم بر آن و فرو ميريزم برگ درخت را به آن براى گوسفندم و مرا در آن حوائج ديگرى است
گفت بيندازش اى موسى
پس انداخت آنرا پس آنگاه آن مارى بود كه ميشتافت
گفت بگير آنرا و نترس زود باشد كه برگردانيم آنرا بحال اوّلش
و متّصل كن دستت را بزير بازويت بيرون ميآيد سفيد نورانى بدون عيب كه معجزه ديگرى است
تا بنمايانيم بتو از معجزات ما كه بزرگ است
برو بسوى فرعون همانا او طغيان نموده
گفت پروردگار من گشاده گردان براى من سينهام را
و آسان كن براى من كارم را
و بگشاى گره را از زبان من
كه بفهمند گفتار مرا
و قرار ده براى من معاونى از كسانم
هارون برادرم را
قوى ساز باو پشتم را
و شريك كن او را در كار من
تا تسبيح گوئيم تو را بسيار
و ياد كنيم تو را بسيار
همانا تو باشى باحوال ما بينا
گفت بتحقيق داده شدى خواستهات را اى موسى.
تفسير
- خداوند پس از بيان اصول شرائع حقّه در آيات سابقه كه آشنا نمودن خلق است بتوحيد و معاد و ياد خدا در تمام احوال براى حضرت موسى خواست معجزه او را باو ارائه دهد لذا سؤال فرمود كه چيست اينكه در دست تو است و او چون مشتاق بمكالمه با محبوب حقيقى بود و احتمال ميداد مقصود بيان
جلد 3 صفحه 503
فوائد و آثار باشد بمجرد ذكر اسم اكتفا ننمود و عرضه داشت آن عصاى من است تكيه ميكنم بآن در وقت راه رفتن و خسته شدن يا ايستادن بر سر گله گوسفند و ميريزم برگ درختان سبز را بر سر گوسفندانم با آن و حوائج ديگرى هم از من بوسيله آن رفع ميشود مانند آنكه بدوش ميگذارم و خرجينم را بآن مىآويزم و اگر بخواهم از چاهى آب بيرون آورم و ريسمان كوتاه باشد بآن متصل ميكنم و اگر درندهئى بخواهد بگوسفندانم حمله كند با آن دفاع ميكنم و از اين قبيل فوائد بسيار دارد خداوند فرمود بينداز آنرا و آنحضرت اطاعت نمود و انداخت ناگاه مار قوى هيكلى شد كه بسرعت حركت ميكرد لذا ترسيد و فرار كرد خدا فرمود بگير آنرا و نترس بزودى بر ميگردانيم آنرا بصورت و سيرت اوّليه خودش و موسى عليه السّلام اطاعت نمود و بحال اوّل برگشت گفتهاند آن عصا بقدر قامت آنحضرت بود و از شعيب عليه السّلام باو رسيده بود بعد خداوند فرمود دستت را ببر زير بغلت و چون بيرون آورى سفيد نورانى شود بدون عيب پيسى كه مرض بدى است و اين معجزه ديگرى خواهد بود براى تو در مجمع فرموده مراد از غير سوء غير برص است بقول جميع و در طب الائمه از امام باقر عليه السّلام اينمعنى را نقل نموده و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد بدون علّت است و آنكه حضرت موسى گندم گون شديدى بود و چون دستش را از زير بغلش در آورد دنيا برايش روشن شد و گفتهاند چون بار ديگر دستش را زير بغلش ميبرد بحال اوّل بر ميگشت و ارائه اين قبيل معجزات بآنحضرت در بدو امر بعثت براى آن بود كه بعضى از آيات بزرگ قدرت و عظمت الهى را مشاهده نمايد و از فرعون و فرعونيان نترسد و در امر دعوت قوى دل و مستظهر بالطاف الهيّه گردد لذا بعدا فرمود با اين دو معجزه برو بجانب فرعون كه او از حدّ خود تجاوز نموده و سركشى و تمرّد و طغيان كرده موسى عليه السّلام عرضه داشت حال كه چنين مأموريت بزرگى بمن عطا فرمودى پروردگارا وسعت صدر و گشايش قلب و سرعت فهم و سهولت امر بمن عنايت فرما تا بتوانم با مشكلات و ناملائماتى كه در اين مقصد مواجه ميشوم سازگار شوم و حلّ و هموار نمايم و در شدائد صبور و بردبار باشم و گره از زبان من بگشاى تا بسهولت بتوانم با فرعون و فرعونيان سخن بگويم و آنها سخن مرا بفهمند و بپذيرند و قمّى ره از امام
جلد 3 صفحه 504
صادق عليه السّلام نقل نموده كه موسى عليه السّلام اوقاتيكه در تحت تربيت فرعون بود يكروز عطسه كرد و گفت الحمد للّه رب العالمين فرعون بدش آمد و لطمهاى بصورت آنحضرت زد و گفت اين چه حرفى بود زدى موسى عليه السّلام از جا جست و ريش فرعون را كه دراز بود گرفت و كند و فرعون خيلى دردش آمد و عزم قتل او را نمود پس زنش گفت اين پسر كوچك نميداند چه ميگويد فرعون گفت خير ميداند زنش گفت يك مقدار خرما و قدرى آتش در مقابل خود بگذار اگر آن دو را از يكديگر تميز داد حقّ با شما است فرعون بهمان دستور عمل كرد و بموسى گفت بخور موسى دستش بطرف خرما دراز شد پس جبرئيل دستش را برگرداند بطرف آتش و آنرا در دهان گذارد و زبانش سوخت و فرياد زد و گريه كرد پس آسيه بفرعون گفت نگفتم اين عقل ندارد پس فرعون عفو كرد او را و گفتهاند لكنت يا كندى زبانش در اثر آن سوختن بود و نيز آنحضرت از خداوند خواست كه هارون برادرش را معاون و وزير و كمك او قرار دهد كه موجب قوّت پشت او باشد و شريك در امر رسالت او گردد تا بيشتر راغب بكمك او شود و گفتهاند هارون سه سال بزرگتر از حضرت موسى عليه السّلام بود و هيكلش درشتتر و رنگش سفيدتر و زبانش گوياتر بود و سه سال زودتر از آنحضرت از دنيا رحلت نمود و در خاتمه حوائج خود عرضه داشت كه هارون در تسبيح و تقديس و دعا و ثناى توهم با من كمك و معاونت خواهد نمود ولى باز اختيار در قبول اين ملتمسات با تو است چون تو از حال ما كاملا آگاهى و بهتر ميدانى كه من محتاج بكمك هستم و هارون كفايت اين مهمّ را مينمايد و خداوند فرمود حوائج تو بر آورده شد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كَي نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (33) وَ نَذكُرَكَ كَثِيراً (34) إِنَّكَ كُنتَ بِنا بَصِيراً (35)
تا اينكه تسبيح كنيم ترا بسيار و ياد كنيم ترا بسيار محققا تو بما بينا و بصير هستي.
(كَي نُسَبِّحَكَ كَثِيراً) تسبيح تنزيه حق است از جميع عيوب و نواقص ذاتا و صفة و فعلا اما ذاتا ذات اقدسش صرف وجود ازلا و ابدا و مثل و ضد و ندي از براي او نيست واجب الوجود است مركب از اجزاء نيست نه جزء خارجي مثل اجسام و نه جزء ذهني مثل جنس و فصل و نه جزء و همي مثل وجود و ماهيت که مكرر توضيح دادهايم و اما صفة صفات نقص در او نيست مثل جهل و عجز و احتياج و امثال اينها و اما فعلا افعال قبيحه مثل ظلم و لغو و امثال اينها از او صادر نميشود محلّ عوارض نيست
جلد 13 - صفحه 27
حلول در شيء نميكند محل شيء واقع نميشود حالات مختلفه بر او عارض نميشود حتي اينکه عباراتي که در آيات و اخبار داريم مثل حب و بغض و رحمت و غضب و رضا و سخت معنايش ترتيب اينکه آثار است نه عروض اينکه حالات بر ذات مقدسش.
(وَ نَذكُرَكَ كَثِيراً) دو قسم ذكر داريم ذكر لساني مثل تحميد و تهليل و تكبير که زبان بايد دائما بذكر خدا مشغول باشد و ذكر قلبي در هر حالي خدا را در نظر داشته باشد و از خدا غافل نباشد ميفرمايد (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذكُرُوا اللّهَ ذِكراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكرَةً وَ أَصِيلًا احزاب آيه 41 و نيز ميفرمايد: (وَ اذكُرِ اسمَ رَبِّكَ بُكرَةً وَ أَصِيلًا) دهر آيه 25 (إِنَّكَ كُنتَ بِنا بَصِيراً) بصير عالم بمبصرات است سميع عالم بمسموعات است مدرك عالم بمدركات است حكيم عالم بحكم و مصالح است مريد عالم بصلاح و فساد است تمام از شئونات علم است نه حالات مختلفه چنانچه علم و قدرت هم از شئونات ذات است که صرف وجود است در مجمع از حضرت صادق عليه السلام از پدرش از جدش از امير المؤمنين حديثي روايت كرده که فرموده
(كن لما لا ترجو ارجي منك لما ترجو فان موسي بن عمران خرج يقتبس لاهله نارا فكلمه اللّه فرجع نبيا و خرجت ملكة سبا كافرة فاسلمت مع سليمان و خرج سحرة فرعون يطلبون العزّة لفرعون فرجعوا مؤمنين)
و خداوند ميفرمايد (وَ مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ) طلاق آيه 2 و بنا بر آنچه گفتيم که رزق فقط مأكولات و مشروبات نيست بلكه آنچه خداوند عنايت فرمايد از ايمان و علم و صحت و سلامت و مال و اولاد و ساير نعم الهيّه تمام صدق رزق ميكند و آيات قرآني بر او ناطق است مقام نبوّت بموسي و اسلام ببلقيس و ايمان بسحره تمام رزق است با اينكه اميد نداشتند مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 35)- چرا که «تو همیشه از حال ما آگاه بودهای» (إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم